باد آمد و گل بر سر میخواران ریخت یار آمد و می در قدح یاران ریخت آن عنبر تر رونق عطاران بُرد و آن نرگس مست خون هشیاران ریخت شعر پارسی از مهستی گنجوی http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C_%DA%AF%D9%86%D8%AC%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C مهستی گنجهای یا مهستیِ گَنجَوی ، بانوی شاعر ایرانی بود که در سدهٔ پنجم و ششم هجری قمری میزیستهاست. مهستی پس از خیام ، برجستهترین رباعیسرای ایران به شمار میآید و او را پایهگذار مکتب شهرآشوب در قالب رباعی میدانند. زندگی زادگاه مهستی شهر گنجه بودهاست و همدوره با غزنویان بود. رشید یاسمی معتقد بود که « مهستی » متشکل از دو کلمه « مَه » به معنی بزرگ و « سَتی » به معنی خانم بوده و جمعاً این کلمه به معنی « خانمبزرگ » است. در چهار سالگی پدرش او را به مکتبخانه فرستاد و چون استعدادی سرشار داشت در دهسالگی با ادب زن دانشمند بیرون آمد. او چنگ و عود و تار را به زیبایی مینواخت. شهرت او بیشتر به خاطر رباعیاتش است. وی در سرودههایش زنی فتنهگر و زیبا بودهاست که عشاق فراوانی داشته ، از جمله امیر احمد تاجالدین بن خطیب که فرزند خطیب گنجه بوده و عاقبت به عقد او در میآید. ابن خطیب مانند همسرش طبع شعر داشته و رباعیاتی نیز از او باقی ماندهاست. از زندگی مهستی آگاهی چندانی در دست نیست ، و آنچه هست اقوال تذکرهنویسانی چون دولتشاه سمرقندی ، امین احمد رازی و آذر بیگدلی است که همه نقل از یکدیگر ، و آمیخته به افسانهنگاری و داستانهای ساختگی است. دیوان اشعار او نیز به جا نمانده و رباعیهایی به نام او در نزهةالمجالس (تألیف در قرن هفتم) ، مونسالاحرار (تألیف در قرن هشتم) و مجموعهها و تذکرهها به دست آمدهاست. خط بین که فلک بر رخ دلخواه نبشت بر برگ گل و بنفشه ناگاه نبشت خورشید خطی به بندگیش میداد کاغذ مگرش نبود بر ماه نبشت علیرغم اینکه در هیچیک از منابع کهن ، زمان مشخص و دقیقی از ولادت و مرگ مهستی به دست داده نشده ، با این همه برخی از معاصران ، ولادت وی را ۴۹۰ و مرگش را ۵۷۷ ه. ق. ذکر کردهاند. البته قدیم ترین ماخذی که از زمان حیات وی خبر داده ، کتاب تاریخ گزیده نوشته حمدالله مستوفی است که به سال ۷۳۰ هجری قمری تالیف شدهاست. در این کتاب (صفحه ۷۱۸) ذیل (ابن خطیب گنجه) که شوهر مهستی است میخوانیم: « ابن خطیب گنجه: و هو ، تاجالدین احمد ، معاصر سلطان محمود غزنوی بود. اشعار خوب دارد؛ به ویژه مناظرات او با منکوحهاش مهستی شیرین باشد. » کتابی ظاهراً از قرن هفتم شامل مناظرات مهستی با امیراحمد و رباعیهایی که خطاب به هم سرودهاند (مشتمل بر ۱۸۵ رباعی از زبان پورخطیب و حدود ۱۱۰ رباعی از زبان مهستی) در دست است (نسخههای کتابخانهٔ سنایی سابق و ملی تبریز). احمد سهیلی خوانساری آن را کتاب قصهای مجعول و حاوی اشعار سست و ناخوش میداند. بر اساس ترانههای موجود در همین کتاب ، فریتز مایر شرقشناس آلمانی کتابی به نام « مهستی زیبا » فراهم آوردهاست (چاپ آلمان: ۱۹۶۳). طاهری شهاب در « دیوان مهستی » (تهران: ۱۳۳۶) و احمد سهیلی خوانساری در « رباعیات مهستی دبیر » (تهران: ۱۳۷۱) رباعیهای مهستی را گردآوری کردهاند. در نزهةالمجالس (تألیف در قرن هفتم) ۶۱ رباعی به نام مهستی آمده که کهنترین و موثقترین مجموعهٔ ترانههای مهستی است. آثار امروزه از مهستی ، دیوانی بر جای نماندهاست؛ دیوانی از وی تا اوایل قرن دهم در هرات بر جای بوده که در حمله عبیدالله خانازبک به هرات از بین رفتهاست و تنها اشعاری پراکنده از او در کتابهای قدیم باقی ماندهاست. با من لب تو چو زلف تو بسته چراست؟ چشم خوش تو خصم من خسته چراست؟ بروی کمان مثالت اندر حق من گر نیست جفای چرخ پیوسته چراست؟ مهستی به علت ابتکاری که در انتخاب موضوع ترانههای خود و وصف صاحبان پیشههای گوناگون و سرگرمیهای مختلف مردم روزگار خود به کار برده ، پیشرو نوع خاصی از شعر شناخته میشود که بعدها در عصر صفوی رواج بیشتر یافته و شهرآشوب نام گرفتهاست. اشعار او بیان عشق و شیدایی ، شوخطبعی و رعنایی ، صداقت و زیبایی است و سرشار از نشاط و به دور از غم و اندوه است. برخی تذکرهنویسان و تاریخپردازان بر اثر ناآشنایی با شهرآشوب ، اشعار مهستی را نتوانستهاند بفهمند و با تصوراتی نادرست ، او را لاابالی دانسته و در خلال سخن وی را نکوهیدهاند؛ حال آنکه مهستی با امکانات زبانی و شوق سرشاری که در اختیار دارد ، صاحبان حِرِف و صناعت عصر خویش را زیبارویانی دلفریب مینمایاند و بدین طریق امکانی پدید میآورد تا آیندگان را از پیشهوران عصرش آگاهیای حاصل آید. نمونه شعر این رباعی منسوب به اوست: ما را به دَمِ پیر نگه نتوان داشت در حُجرهٔ دلگیر نگه نتوان داشت آن را که سَرِ زلف چو زنجیر بُوَد در خانه به زنجیر نگه نتوان داشت پانویس محرابی ، معینالدین ، مهستی گنجهای ، بزرگترین زن شاعر رباعیسرا ، ۲۹. احمد سهیلی خوانساری محرابی ، معینالدین ، مهستی گنجهای ، بزرگترین زن شاعر رباعیسرا ، ۱۷. محرابی ، معینالدین ، مهستی گنجهای ، بزرگترین زن شاعر رباعیسرا ، ۸. احمد سهیلی خوانساری ، همانجا ، ص۵۱-۴۹ نزهةالمجالس ، چاپ دوم ، ص ۱۲۷ (گویندگان نزهةالمجالس) محرابی ، معینالدین ، مهستی گنجهای ، بزرگترین زن شاعر رباعیسرا ، ۴۹. نزهةالمجالس ، چاپ دوم ، ص ۱۲۷ (گویندگان نزهةالمجالس) دربارهٔ « شهرآشوب » رجوع شود به: شهرآشوب در شعر فارسی ، احمد گلچینمعانی ، تهران: ۱۳۴۶. محرابی ، معینالدین ، مهستی گنجهای ، بزرگترین زن شاعر رباعیسرا ، ۳۰. محرابی ، معینالدین ، مهستی گنجهای ، بزرگترین زن شاعر رباعیسرا ، ۳۵. محرابی ، معینالدین ، مهستی گنجهای ، بزرگترین زن شاعر رباعیسرا ، ۳۸. در عالم عشق تا دلم سلطان گشت آزاد ز کفر و فارغ از ایمان گشت اندر ره خود مشگل خود خود دیدم از خود چو برون شدم رهم آسان گشت رباعیات مهستی گنجوی ۲۶ آبان ۱۳۹۱ به لطف همراه همیشگی گنجور آقای علی پیسپار نسخهای از رباعیات منسوب به مهستی گنجهای شاعرهٔ قرن ششم هجری به گنجور اضافه شده است (صفحهٔ مهستی گنجوی در گنجور). مأخذ ایشان نسخهٔ منتشر شده در آذربایجانشوروی به سال ۱۹۸۵ میلادی است که از اینترنت به شکل PDF اسکن شده قابل دریافت است. با توجه به این که نسخهٔ یاد شده چاپ از روی دستنویس -با خط نه چندان خوش و با کیفیت پایین- است ، هر جا ایشان موفق به خواندن متن نشدهاند جای کلمات جا افتاده را با « … » مشخص کردهاند. مقدمهٔ نسخهٔ مأخذ را با هم میخوانیم: مهستی گنجوی ترتیبدهنده و مقدمه: رفائیل حسینوف زیر نظر: محمد آقاسلطان خط از: هرمز عبداللهزاده فریور رسّام: فخرالدین علیزاده مهستی گنجوی در تاریخ ادبیات آذربایجان نخستین رباعینویس شهیر میباشد. نام وی همواره در ردیف شعرای بزرگ آذربایجان مثل نظامی [و] خاقانی یادآوری میشود. در این کتابچه برخی از رباعیات برجستهٔ آن شاعرهٔ بیمانند جمعآوری شد که به نظر خوانندگان محترم تقدیم میشود. منبع: کتاب خطی در مخزن کتب خطی آکادمی علوم آذربایجان شماره: آ -۱۱۶ باکو یازیچی ۱۹۸۵ مقدّمه آذربایجان سرزمین کهنسالان است. در این سرزمین عدّهٔ کسانی که سنشان از صد گذشته کم نیست. ولی این خاک فرزندانی نظیر مهستی گنجوی دارد که سنش از نهصد سال تجاوز کرده است. عمر مهستی در آثار ادبی و رباعیات همیشه جوانش ادامه دارد. مهستی در کنار سخنوران نامآور قرن دوازدهم آذربایجان نظیر نظامی گنجوی و خاقانی شیروانی چون ستارهای میدرخشد. اشعار وی طراوت هشتصد سالهٔ خود را حفظ نموده ، امروز نیز مورد استقبال قرار میگیرد و شیفتگان جدیدی به دست میآورد. اطلاعات ما دربارهٔ سرگذشت شاعر کم است. در میان افسانهها و روایاتی که طی قرون دربارهٔ وی شایع شده بسیاری از خطوط حقیقی شرح حالش به دست فراموشی سپرده شده است. آن روز که مرکب فلک زین کردند آرایش مشتری و پروین کردند این بود نصیب ما زدیوان قضا ما را چه گنه قسمت ما این کردند مهستی در سال ۱۰۹۲ میلادی در گنجه پا به دنیا نهاده است. علاوه بر طبع شعر موسیقی را خوب میدانست و شطرنجباز ماهری بود. وی در ادبیات شرق مانند خیّام یکی از بزرگترین استادان رباعی شناخته شده است. همسر مهستی « تاجالدین امیر احمد » نیز شاعر بود و با تخلص پورخطیب و ابن خطیب شعر میسرود. نظیرهای که سنایی بر یکی از غزلیات وی ساخته دلیل با ارزی است بر شهرت پور خطیب در عالم شعر. یک رشته از اشعار مهستی به همین پور خطیب منحصر شده است. ماجرای عشق آنان در کتاب مهستی و امیراحمد به قلم جوهری منعکس گردیده است. نسخههای خطی این کتاب در انستیتوی نسخ خطی باکو ، موزهٔ بریتانیا و کتابخانهٔ جار اللهترکیه حفظ میگردند. مهستی در یکی از رباعیهایش خطاب به امیراحمد شهرتی را که با زیبایی و استعدادش به دست آورده چنین بیان میکند: من مَهسـِتیام بر همه خوبان شده طاق مشهور به حسن در خراسان و عراق ای پورخطیب گنجه از بهر خدا مگذار چنین بسوزم از درد فراق میتوان گفت که مهستی که تمام فعالیت ادبیاش با محیط گنجه بستگی داشته در موقع سفر به بلخ و مرو و شهرهای دیگر چنان شهرت به سزایی یافته بود که به عنوان مهمان به دربار سلطان سنجر نیز دعوت گردید. در این مورد در الهینامهٔ فریدالدین عطار و تذکرةالشعرای دولتشاه سمرقندی اطلاعاتی موجود است. از نویسندگان قرون وسطی شمسالدین قیس رازی ، حمدالله قزوینی و امین احمد رازی از استعداد شاعری مهستی تعریفها نموده و او را رباعیسرای توانایی خواندهاند. از قرن هشتم تا قرن بیستم میلادی هر چند هزاران شاعر خاورزمین قلم خود را در رباعی آزمودهاند ولی در در این میدان بزرگترین شهرت نصیب عمر خیام شاعر و دانشمند نیشابور و معاصر وی زیبارخ گنجه ، مهستی گردیده است. مهستی در اواخر سدهٔ دوازدهم میلادی وفات کرده و در گنجه مدفون است. مهستی در تاریخ ادبیات آذربایجان نخستین بانوی شاعر بوده ، ولی متأسفانه تمام اشعار او که سراسر عمر خود را صرف سرودن آنها نموده است به دست ما نرسیده ، فقط اکنون قسمت کوچکی از میراث ادبی او که بیش از سیصد رباعی و چند قطعه و غرل نمیباشد ، توسط نوشتههایی که در صفحات نسخ خطی گوناگون تذکرهها و مجموعههای مختلف شعر قید شده است ، به عالم دانش معلوم است. با گذشت زمان رباعیات مهستی گاه با رباعیات خیام ، خاقانی ، سنایی ، کمالالدین اسماعیل و شعرای دیگر در همآمیخته و گاه رباعیات شعرای دیگر به نام مهستی قید گردیده است. در رباعیات مهستی قلبی نازک و سرشار از عشق میزند. شاعر خوانندگان خود را به لذت گرفتن از زندگی و زیباییهای آن دعوت مینماید. شخص انسان ، عشق ، افکار ، آرزوها و اعمال نیک وی در رباعیات شاعر مترنم است. جان در ره عاشقی خطر باید کرد آسوده دلی زیر و زبر باید کرد وانگه ز وصال باز نادیده اثر با درد دل از جهان گذر باید کرد عدهٔ زیادی از قهرمانان مهستی که در شعر رستاخیزها گنجه میزیستند صاحبان صنعت و پیشه هستند. مهستی که کسب و کار این مردمان ساده را با علاقهٔ فراوان به رشتهٔ نظم کشیده در ادبیات خاور اولین بنیانگزار شعر نوین که « شهر آشوب » نامیده میشود به شمار میرود. مهستی در ادبیات خاور از اولین مبشران آزادی فکر میباشد. وی در رباعیات خود مسائل اجتماعی را مطرح کرد ، بیعدالتی و نارساییهای زمان را به باد انتقاد گرفته است. مهستی در رباعیاتش از معانی گوناگون لغات با مهارت استفاده کرده و یک سلسله تجنیسی و چهار اندر چهار به وجود آورده است. شرح فلسفهٔ چهار عنصر در رباعیات مذهبی جای ویژهای دارد. شاعر برای بیان آشکار مطالب مدام به مراعاتالنظیره رو میآورد. در رباعیات وی چهار شهر (مرو ، بلخ ، نیشابور ، هرات) ، چهار آلت موسیقی (چنگ ، بربط ، رباب ، نی) ، چهار پرنده (بلبل ، فاخته ، زاغ ، قمری) ، چهار سلاح (خود ، زره ، خنجر ، سپر) ، چهار گل (نرگس ، بنفشه ، سوسن ، گل سرخ) ، چهار روز (پریر ، دی ، امروز ، فردا) و طبیعی است که آب ، آتش ، باد ، خاک با مهارت حیر[ت]انگیزی و ظرافت زرگران به دنبال هم چیده میشوند. انسان نمیتواند از حیرت در برابر توانایی شاعر خودداری کند. مینیاتورسازان قرون وسطی گاهی تصویر مهستی را که شطرنجباز ماهری بود در پشت تختهٔ شطرنج رسم نمودهاند. در اشعار وی اصطلاحات بازی شطرنج نیز زیاد دیده میشود که مهستی این اصطلاحات را فقط به خاطر زیبایی کلام به کار نبرده بلکه افکار شاعرانهٔ خود را به توسط این اصطلاحات به طور بارز شرح داده است. شعرای آذربایجان دربارهٔ مهستی دهها شعر ، داستان منظوم و نمایشنامهها نوشتهاند. در گنجه خانهٔ مهستی به موزه تبدیل شده و به دانشسرای مقدماتی شهر نام وی اطلاق گردیده است. باشگاه شطرنجبازان باکو نیز نام مهستی بانوی شاعر آذربایجان را بر خود دارد. در آذربایجان اشعار مهستی با ترجمهٔ شاعرهٔ مرحومه نگار رفیعبگلی بارها چاپ و منتشر شده است. برخی از والدین به احترام شاعر بزرگ دختران خود را مهستی مینامند. مهستی دیروز نیز محبوب بود امروز هم محبوب است و این محبت به اندازهٔ عمر رباعیات مهستی باقی خواهد ماند. اینک چند رباعی منتخب این نابغهٔ بزرگ آذربایجان را به نظر خوانندگان محترم میرسانم. رفائیل حسینوف ------ ...
آغاز پادشاهی شاه صفی یکم ... 1host2u.com 28/01/1629 تاریخ شاه صفی یکم (زاده ۱۶۱۱ - درگذشته ۱۲ مه ۱۶۴۲) ششمین پادشاه صفوی ایران است که از ۱۰۰۷ تا ۱۰۲۱ خورشیدی، (۱۶۲۹ تا ۱۶۴۲ میلادی یا ۱۰۳۸ تا ۱۰۵۲هجری قمری) به...ادامه مطلب»