نویسندهای که آغاز به نوشتن قصه ، فیلمنامه یا نمایشنامه میکند ، ناگزیر از خلق یک جهان است. جهانی با گذشته ، آینده و مناسبات مختص خود. اما ذهن غالباً آن را بخشی از حال ، گذشته یا آینده جهان واقعی ، یا جهانی مجزا اما « ناقص » میانگارد. علت این است که این دنیا از هیچ خلق نمیشود ، بلکه ناگزیر برپایه « شناخت » ما از جهان پیرامونمان و با تغییر در مناسبات آن یا حفظ آن به همان صورتی که هست ، شکل میگیرد. زمانی که فیلمنامهای به کمک دوربین به تصویر بدل میشود باز هم مختصات و گستره جهان داستان در این انتقال و در تبدیل عبارات به تصاویر تغییر میکند. در متن ، بخش گستردهتری از جهان به « تخیل مخاطب » سپرده میشود که بر پرده سینما ناچار به تثبیت شکل مشخصی از آنیم. هر چه حواشی و محیط در متن مکتوب با جزئیات توصیف شوند ، باز هم ذهن در میان امکانات متفاوتی که ترکیب واژهها در اختیار مخاطب میگذارد ، میلغزد. اما بر پرده سینما ، دیوار ، پنجره ، اتاق ، خیابانها و افراد تا جایی که در قاب دوربین جای میگیرند ، به شکلی واحد نمود مییابند و این شکل بیش و کم در ذهن تثبیت میشود و ظاهراً دنیایی قطعیتر و عینیتر را پیش روی ما میآورد. گستره این جهان را میتوان از آنچه بر پرده حاضر است دریافت ، اما این به معنای آن نیست که آنچه بر پرده میبینیم تمامی جهان داستان است. پرکینز میگوید: دوربین از نمایش برخی از شواهد که رد حقیقت را میپیمایند سرباز میزند. برای ما ، چشمها و گوشها همیشه همراه با بدنمان حرکت میکنند در حالی که فیلم قادر است تصویری از نقطهنظری فاقد بدن به ما ارائه کند اما این تصویر هرگز نمیتواند فاقد نقطهنظر باشد. بنابراین یکی از ویژگیهای هنری فیلم ، استفاده از این وضعیت گریزناپذیر به نفع خودش است. برای مثال با نمایشی کردن تمایز میان آنچه مقابل چشم ما است و آنچه نیست و یا ارتباط بین آنچه میبینیم و چیزی که میدانیم ، موقعیتی را در فیلم مؤکد و برجسته میکند. پرکینز ، در مقاله « جهان کجاست؟ » مینویسد: « همیشه همانطور که چیزی بیرون پرده سینما وجود دارد ، چیزهایی خارج از محدوده دید باقی میمانند ، اما آنچه بیرون از محدوده دید است لزوماً فراتر از محدوده ذهن آدمی نیست. ممکن است ندانیم که افق فکرمان ، راه به چه جایی میبرد اما قاعدتاً میدانیم که « چیزی » آنجا وجود دارد. » میزان شفافیت « آن چیز » در ذهن ما ارتباط مستقیمی با میزان دخالت خود آن یا حواشی آن در داستان دارد. تک تک آدمهایی که خلق میشوند ، خانوادهای دارند یا داشتهاند که ممکن است به آنها در فیلم اشاره بشود یا نشود ، حوادثی در کودکی برایشان اتفاق افتاده است که ممکن است از آن چیزی به گوشمان بخورد یا نخورد ، غذایی را بیشتر از غذایی دیگر دوست دارند و شاید عشقی را در نوجوانی از سر گذرانده باشند و هزاران اتفاق دیگر که در فیلم حتی اشاره غیرمستقیمی هم به آن نمیشود (ممکن است خالق شخصیت هم به بسیاری از آنها فکر نکرده باشد) اما وجود آنها در گذشته او است که انسانی شبیه ما را به روی پرده آورده است. شخصیت فعلی و منحصر به فرد او برآمده از کم و کیف دوره بالیدن او است. آنچه در مورد او به دقت تعیین میشود ، آن چیزهایی است که ترکیب آنان او را از « دیگران » کاملاً مجزا میکند و موجب شکل گرفتن ویژگیهای نادیده او است. ویژگیهای پوشیده او که از گستره پرده سینما غایب است ، با شخصیتهای دیگری در جهان واقعی همپوشانی دارد. شخصیتهای فراوانی که همواره از ذهن نویسنده و تماشاگر عبور میکنند و حاصل تجربه آنان از جهان پیرامون خود هستند. به همین ترتیب ، اگر با یک شهر مواجهیم و از کل شهر تنها نانوایی و کتابفروشی و سنگفرشهای کف خیابان را میبینیم ، به این معنا نیست که این شهر فاقد گلفروشی و کافه و بر فرض فروشگاه لوازمالتحریر است ، بلکه ساختار و شکل این مکانها و مناسبات انسانها در همان نانوایی و کتابفروشی و وضعیت سنگفرشهای خیابان است که میتواند در ذهن ما کلیات یا حتی جزئیات گلفروشی و کافه و فروشگاه لوازمالتحریر را مشخص کند. پرکینز مینویسد: « انتخاب دوربین به این معناست که تصویر داخل قاب و دنیای نامحدود و بدون مرز داستان هر کدام پشتوانه دیگری است. همانطور کهاندره بازن میگوید: آنچه روی پرده میبینیم پیشفرضی است از آنچه از پرده غایب است » . پرکینز برای مثال از جهان « همشهری کین » یاد میکند ، زیرا شباهتهای فراوانی با بخشی از گذشته جهان ما دارد. اما آیا جهان همشهری کین ، به تمامی نمایانگر گذشته جهان ما است؟ در جهان داستانی که سینما پیش چشم ما به تصویر میکشد این ما نیستیم که انتخاب میکنیم. این جهان همان جهان ما نیست ، چون به طور مستقل از ادراک بیواسطه ما تصویر شده است. انتخاب دوربین به هر حال عناصر مهم را برجسته میکند. تصویری که بر پرده ، نمایش داده میشود صرفاً بازگوکننده اطلاعاتی خاص نیست ، بلکه همزمان بر آن چیزی که با توجه به رویکرد فیلم مهمتر است تأکید میکند ، زیرا اینها با همه سایه روشنهایشان ، از فراموشی و بیاعتنایی گرفته تا تبدیلشدن به دغدغه ذهنی مورد توجه و سنجش قرار میگیرند و اطلاعاتی از (و در) جهان فیلم به حساب خواهند آمد. او پاسخ میدهد که این جهان ، بیش و کم مانند جهان ما است ، چون چیزهایی در آن میبینیم که همه یا دستکم افراد زیادی ، آن را درک کردهاند ، در عین حال تعداد کمی و از منظر دیگر هیچکس آنچه در آن جهان شاهدیم را درک نکرده است. در جهان فیلم ممکن است ساختمانی را ببینیم که در جهان واقعی میشناسیم ، ممکن است از کوچهها و خیابانهایی عبور کنیم که در زندگی واقعی نیز از آن عبور میکنیم اما تمامی اینها به این معنا نیست که جهان داستان و جهان ما با هم همپوشانی کامل دارند ، میزان همپوشانی میتواند زیاد یا کم باشد اما هیچوقت دو جهان بر هم منطبق نیست؛ « حضور در یک دنیا به معنی آگاهی به بخشی از دانش مربوط به آن دنیا است و داشتن دیدی محدود برای دانستن اینکه همواره تصویری فراتر از آنچه میبینیم وجود دارد. برای مشاهده انسانی جهان باید از یک نقطه تمرکز با زوایایی از خیالپردازی و نقاطی از وضوح آغاز کرد که ذهن آنها را برمیگزیند؛ مشاهده شکل میگیرد و با اهداف و انتظاراتی ناشی از اشتیاق ، ولع ، امید و ترس گسترش مییابد. » در جهان داستانی که سینما پیش چشم ما به تصویر میکشد این ما نیستیم که انتخاب میکنیم. این جهان همان جهان ما نیست ، چون به طور مستقل از ادراک بیواسطه ما تصویر شده است. « انتخاب دوربین به هر حال عناصر مهم را برجسته میکند. تصویری که بر پرده ، نمایش داده میشود صرفاً بازگوکننده اطلاعاتی خاص نیست ، بلکه همزمان بر آن چیزی که با توجه به رویکرد فیلم مهمتر است تأکید میکند ، زیرا اینها با همه سایه روشنهایشان ، از فراموشی و بیاعتنایی گرفته تا تبدیلشدن به دغدغه ذهنی مورد توجه و سنجش قرار میگیرند و اطلاعاتی از (و در) جهان فیلم به حساب خواهند آمد. » برای مثال او به وجود کلمه « رزباد » روی سورتمه در فیلم همشهری کین اشاره میکند. این واژه از ابتدای فیلم وجود دارد اما به تصمیم فیلمساز در فلاش بک ابتدایی فیلم از چشم تماشاگر مخفی میماند ، همان طور که باز هم بنا به انتخاب فیلمساز ، در انتهای فیلم و در میان انبوهی از اثاثیه که در قصر « زانادو » کنار هم چیده شدهاند ، دوربین مشخصاً به سمت سورتمه میرود و آن را برمیگزیند تا این بار مستقل از ادراک آدمهایی که در جهان داستان میزیند ، پرده از راز سر به مهر کین بردارد. رازی که پس از تمام شدن فیلم ، همچنان هیچکس در جهان داستان از آن مطلع نیست. این راز صرفاً برای تماشاگران آشکار شده است و پس از آن به دست آتش سپرده شده و دود حاصل از سوختن آن از دودکش قصر به آسمان پراکنده است تا نشان دهنده آن باشد که این راز در جهان داستان به ابدیت سپرده شده است. از سوی دیگر ، چیزی که در جهان واقعی مقابل چشم ما است و بیشک قادر به دیدن آن هستیم ، میتواند در جهان داستان کاملاً از گستره دید بیرون بماند. پرکینز ادامه میدهد: « دوربین از نمایش برخی از شواهد که رد حقیقت را میپیمایند سرباز میزند. برای ما ، چشمها و گوشها همیشه همراه با بدنمان حرکت میکنند در حالی که فیلم قادر است تصویری از نقطهنظری فاقد بدن به ما ارائه کند اما این تصویر هرگز نمیتواند فاقد نقطهنظر باشد. بنابراین یکی از ویژگیهای هنری فیلم ، استفاده از این وضعیت گریزناپذیر به نفع خودش است. برای مثال با نمایشی کردن تمایز میان آنچه مقابل چشم ما است و آنچه نیست و یا ارتباط بین آنچه میبینیم و چیزی که میدانیم ، موقعیتی را در فیلم مؤکد و برجسته میکند. » در کنار این ، گستره جهان داستان دارای ثبات کامل نیست و ورود هر چیز تازهای به قاب میتواند آن را تغییر دهد ، میتواند امکانات تازهای به آن بیفزاید یا از محدوده امکانات آن بکاهد. حضور دوربینی در جهان داستان که شخصیتها از وجود آن « بیاطلاعند » راهی برای پیوند این دو جهان است. پرکینز مینویسد: « در حالی که بازیگران ناگزیر باید محدودیتها و الزامات دوربین را بشناسند بازی آنها باید نمایانگر ناآگاهی از وجود دوربین باشد و در نتیجه ، ذات فضا دچار استحاله میشود. این به معنای آن نیست که شخصیتها به دوربین توجهی ندارند ، بلکه به این معنا است که دوربین در دنیای آنان و در دنیای داستان آنان حضور ندارد. آنها موقعیتی متضاد با ما را تجربه میکنند. ما از ساز و کار آنچه روی پرده میبینیم آگاهیم و باید هم از آن آگاه باشیم. پرده سینما برای ما مانند دریچهای به دنیایی دیگر نیست. آنچه در دنیای ما واقعی و ملموس است حضور پروژکتوری است که اکنون به جای دوربینی نشسته که پیش از این دنیای داستان را به شکلی یکپارچه ثبت کرده است. اگر ما پرده سینما را به عنوان دریچهای به دنیای دیگر میدانستیم دنیا به سمت جنون پیش میرفت. غیاب دوربین تأییدی است بر حضور جهان داستان و تمامیت دنیای فیلم. » ٭منابع: مقاله « جهان کجاست؟ » ، وی. اف پرکینز ، در کتاب « سبک و معنا » ، گردآوری جان گیبز و داگلاس پای ، ترجمه نیوشا صدر ، در دست انتشار توسط انتشارات سوره مهر. منبع:ایران ------ ...
کلاه قرمزی... fa.wikipedia.org ۱۳۹۲/۰۴/۱۲ سرگرمی کلاهقرمزی نام شخصیت عروسکی ایرانی است که توسط ایرج طهماسب و حمید جبلی خلق شدهاست. فیلمهای ساختهشده براساس این شخصیت از پرفروشترین فیلمهای تاریخ ...ادامه مطلب»
همنشینی سنّت و تجدّد در شعر اصفهان ... ion.ir ۱۳۹۴/۰۷/۰۵ هنر از بارزترین نشانههای شعر دودهه اخیر اصفهان پایبندی به شعر سنتی و معنای فاخر و بدیع است و همه اینها از نفس کشیدن در شهری ناشی میشود که روزگاری خاست...ادامه مطلب»
سکانس ماندگار زبان عشق ... ion.ir ۱۳۹۴/۰۶/۲۲ زندگی سبز نیاز انسان امروز به استفاده از وسایل ارتباط جمعی برای توسعه اقتصادی و اجتماعی را نمیتوان نادیده گرفت اما عبور از این گذار بدون برنامه ریزی، جامعه را ...ادامه مطلب»