در طول دوره صفویه ، بخشهای غربی قلمرو ایران ، به ویژه منطقه قفقاز و آذربایجان ، بارها مورد حمله و هجوم همهجانبه سپاهیان عثمانی قرار گرفت. در این تجاوزها ، بسیاری از شهرها و روستاهای مناطق یاد شده تصرف و تخریب و افراد بیشماری نیز قتل عام شدند. بنا به آگاهیهای موجود در بیشتر منابع تاریخی ایران و عثمانی ، تقریباً در تمام تهاجمهای سپاه عثمانی ، این مردم غیور خطه آذربایجان بودند كه در صف مقدم جنگ و ستیز با عثمانی قرار داشتند. اوج ستیزهگری مردم آذربایجان در مقاومت مردم تبریز در برابر تصرف این شهر از سوی قوای عثمان پاشا ، تجلی كرد؛ مقاومتی كه سرانجام به قتل عام هولناك مردم این شهر توسط سپاه عثمانی منجر شد. مقاله حاضر میكوشد تا به صورت موردی ، كم و كیف تجاوز عثمانی به قفقاز و آذربایجان و كشتار مردم تبریز را در دوره شاهمحمد خدابنده روشن سازد.
شاه طهماسب بعد از نزدیك به 54 سال سلطنت ، در 15 صفر 984 [3 خرداد 955] درگذشت. وی در دوران سلطنت خود از چنان قدرت و اقتداری برخوردار بود كه به تعبیر اوروج بیگ بیات ، « بر دل تركان [عثمانی] لرزه میانداخت. » 2 مرگ این پادشاه مقتدر و فقدان یك جانشین مشخص كه بلافاصله بعد از او زمان امور كشور را به دست گیرد ، دولت صفویان را با بحران جانشینی كه عواقب نامطلوب بسیاری در پی داشت ، مواجه ساخت. درخصوص تعیین جانشین شاه ، میان امرا ، علما و طوایف قزلباش اختلاف و دو دستهگی شدیدی بروز كرد. با اینكه شانس و اقبال حیدر میرزا كه مورد توجه شاه طهماسب بود برای رسیدن به سلطنت بیشتر بود ، اما افشارها در رقابت با طایفه استاجلو ، برای به سلطنت رساندن اسماعیل میرزا كه نزدیك به بیست سال در قلعه قهقهه محبوس بود ، دست به تلاش همه جانبه زدند. تلاشهای آنها در نهایت با حمایت پریخان خانم ، دختر شاه طهماسب ، به ثمر رسید و با قتل حیدر میرزا ، اسماعیل میرزا در قزوین با عنوان شاه اسماعیل دوم بر تخت سلطنت نشست. اعمال و رفتاری كه این پادشاه در طول دوران كوتاه 15 ماهه سلطنت (985-984 ق) [956-955 خ] انجام داد ، به خوبی نشان داد كه وی بدترین گزینه ممكن برای در دست گرفتن زمان سلطنت صفویان بوده است. شاه اسماعیل دوم در طول دوران 15 ماهه سلطنت خود در اثر اقدامات و اعمال سوء و نسنجیده ، تا حد زیادی از اقتدار دولت صفوی كاست و موجب طمعورزی بیش از پیش دشمنان خارجی به ویژه دولت عثمانی شد. « نصرالله فلسفی » در یك ارزیابی دقیق از دوران سلطنت او مینویسد: « مرگ شاه طهماسب اول و اختلافاتی كه بعد از آن پادشاه میان سرداران قزلباش بر سر سلطنت ایران ظهور كرد ، مایه ضعف دولت و سركشی حكام و طوائف و اقوامی كه در اطاعت دولت صفوی به سر میبردند گردید. در این اختلافات بسیاری از سرداران مجرب و با كفایت ایران نیز كشته شدند و كارها در زمان شاه اسماعیل دوم به دست جوانان بیتجربه و نورسیده و خودرأی افتاد. امور لشكری مختل و اتحاد و اتفای كه در عهد شاه اسماعیل اول و شاه طهماسب میان طوائف قزلباش به خصوص در برابر دشمنان خارجی وجود داشت ، به نفاق و دشمنی و رقابت مبدل گشت... » 3 شاه اسماعیل دوم در اثر سوءاعمالی كه در پیش گرفته بود ، موجب نفرت و انزجار بسیاری گردید. به همین علت ، توطئه قتل او چیده شد و وی در 13 رمضان 985 [13 آذر 956] در اثر مصرف مواد افیونی آلوده درگذشت. به گفته « اسكندر بیگ » ، « اكثر مردم [كه] به جهت سوء اعمال اسمعیل میرزا آزرده بودند ، » از مرگ او « آزرده خاطر و پریشان احوال نشدند » 4 پس از مرگ شاه اسمعیل دوم ، از میان معدود شاهزادگان باقی مانده ، سلطان محمد میرزا مشهور به خدابنده ، كه نابینا ، ناتوان و ضعیف احوال بود ، به سلطنت انتخاب شد. انتخاب او نیز همچون انتخاب اسماعیل میرزا بدترین گزینه ممكن برای پادشاهی ایران بود. به سلطنت رسیدن او حتی برای توده عوام نیز جای سؤال داشت و قابل پذیرش نبود. « اسكندر بیگ » ، كه انتخاب او را « تقدیر ازلی » میداند ، در توجیه سلطنت او و اثبات نادانی مردم مینویسد:5
همانا از دیوان رفیعالاركان تؤتی الملك من تشاء منشور سلطنت و پادشاهی باسم او مرقوم گردیده جمعی از مردم كوتاه اندیش كه دیده بصیرتشان از مشاهده تقدیرات ازلی پوشیده بود ، اظهار نمودند كه او را ضعف باصره هست ، چگونه از عهده امر خطیر سلطنت كه در انتظام امور لشكر و مملكت از دیدن چاره نیست بیرون میتواند آمد. یكی پسر نامدار به پادشاهی باید گزید...
انتخاب نادرست خدابنده به زمام سلطنت در حدود یك دهه زمامداری او (996-985 ق) [967-956 خ] دولت صفویان را با بحرانهای داخلی و خارجی زیادی مواج ساخت. در هفده ماهه نخست سلطنت ، همسر خدابنده ، به جهت برخورداری از قدرت و اقتدار كامل ، به رتق و فتق امور میپرداخت. سركشیهای او سران قزلباش را وادار به حذف او از صحنه قدرت كرد. بعد از قتل مهدعلیا ، اختیار امور كشور به دست كشندگان او میرزا سلمان وزیر افتاد.6 آنها هر چند پیمان دوستی بسته بودند اما دیری نگذشت كه نفاق و شقاق مابین طوایف قزلباش ، قدرت و اقتدار صفویان را با ضعف و زوال مواجه ساخت. « نصرالله فلسفی » در یك ارزیابی اجمالی از دوران سلطنت شاه محمد خدابنده مینویسد:7
به علت بیكفایتی و سسترأیی و سیاست تردیدآمیز و ملایم این پادشاه كه در آغاز كار به طور كامل مطیع احكام زن خود و پس از قتل وی بازیچه دست میرزا سلمان وزیر و جمعی از رؤسای قزلباش بود ، كار اختلال و بینظمی امور كشور و طغیان و سركشی طوائف و اقوام تابع ایران ، بالا گرفت و طولی نكشید كه دولت مركزی با جنگهای داخلی و تجاوزات دشمنان خارجی روبرو گردید.
وی در جای دیگر راجع به تأثیر اختلاف و دودستگی سران قزلباش و سركشی و نافرمانی حكام ولایات و تضعیف قدرت نظامی كشور كه به تجاوز دشمنان خارجی منجر گشت ، مینویسد:8
حكام معزول ولایات كه نمیخواستند دست از حكمروایی خود بردارند ، به مخالفت و طغیان برخاستند و در هر گوشه لوای سركشی برافراشته شد. در اندك زمان كار عصیان و اختلاف سران قزلباش به آنجا رسید كه دست تسلط حكومت مركزی از ولایات كوتاه گشت و چون خبر ضعف و اختلال سلطنت صفوی انتشار یافت ، دشمنان بیگانه ایران هم كه در زمان شاه طهماسب از بیم قدرت وی یارای خودنمایی نداشتند ، موقع را برای انجام مقاصد دیرینه خویش مناسب یافتند و از مغرب و مشرق به خاك ایران تجاوز كردند.
بنابراین ، استقرار خدابنده بر تخت سلطنت ، نه تنها به پایان یافتن « اختلال احوال » ایران كه از زمان درگذشت شاه طهماسب شروع شده بود ، منجر نشد ، بلكه موجب تشدید هر چه بیشتر آن نیز گردید. برخی از عشایر و طوایف كرد مرزنشین و نیز شماری از سركشان ولایات قفقاز ، نظیر شروان ، با سوءاستفاده از اغتشاش و هرج و مرج داخلی ایران ، از اوامر و دستورات دولت مركزی سر پیچیده ، دولت عثمانی را در حمله به قلمرو ایران ترغیب و تشویق كردند. « اسكندر بیگ » در اثر خود به خوبی به توصیف نحوه تمرد طوایف كرد پرداخته است.9 وی اشاره میكند كه چون:10
غازیان قزلباش هیچگاه گمان نمیكردند كه سلطان روم درصدد نقض پیمان صلح و دوستی برآید ، از طریق حزم و احتیاط فارغالبال نشسته بودند ، اما چون دانستند كه طوایف اكراد جمعیاً طریق عصیان و طغیان پیش گرفته به اتفاق رومیه به قصد استیصال قزلباش آمدهاند ، دست از جان شیرین شسته ، به مدافعه مشغول گشتند.
« اسكندر بیگ » ، اختلال اوضاع داخلی ایران11 در عهده شاه اسمعیل و شاه محمد خدابنده را مسبب عصیان و طغیان سركشان آذربایجان و قفقاز كه خود محرك و مشوق دولتمردان عثمانی برای حمله به ایران بودند ، و دولت عثمانی را نقضكننده پیمان صلح فیمابین و آغازگر جنگ علیه ایران میداند. وی در بیان نوع واكنش دولت ایران نسبت به لشكركشی عثمانی به دو نكته اشاره میكند: یكی آن كه قزلباشان خطه آذربایجان در برابر تعدیات خسروپاشا دست به مدافعه زدند و دیگر آن كه « امرا و اركان دولت » بعد از آگاهی از تدارك حمله و هجوم همهجانبه دولت عثمانی:12
صلاح در آن دیدند به جهت رفع حجت مكتوب محبت اسلوب به خدمت خواندگار فرستاده از سبب نقض عهد و پیمان و جرأت و دلیری حكام سرحد كه در این مواد نمودند استفسار نمایند. حسبالصلاح امراء كتابت دوستانه مشعر بر استحكام بنان مصالحه كه از این طرف مدعی و مسلوك است به حضرت خواندگار روم نوشته مصحوب ولی بیك استاجلو ملازم محمدی خان تخماق فرستادند [البته] حكام و پاشایان سرحد او را توقف فرموده ، نگذاشتند كه به استانبول رود.
« قاضی احمد قمی » نیز در شرح وقوع جنگ میان ایران و عثمانی در سال 986 ق. با بیان اینكه « خواندگار [روم] را آرزوی تسخیر مملكت آذربایجان و شیروان و گرجستان در دماغ او جای گرفته بود ، سلطان مراد خان را نقضكننده عهد و پیمان فیمابین دو دولت دانسته است.13 او نیز همچون « اسكندر بیگ » معتقد است كه بروز اختلال و اغتشاش داخلی در ایران كه اركان قدرت دولت صفویان را با تزلزل مواجه ساخت ، موجب شد كه سركشان مناطق سرحدی به ویژه در شروان فرصت عرض اندام بیابند و چون خود قاد به مقابله با قزلباشان نبودند ، دست كمك به سوی همكیشان سنی مذهبی عثمانی دراز كنند. به گفته او ، در هنگامی كه قشون عثمانی تا قارص پیشروی كرده بودند ، ابوبكر میرزا ولد برهان كه خود را « وارث ملك شیروان » میدانست و از « بیم تیغ آبدار غازیان خونخوار فرار نموده ، در كوهستان قمق و قیتاق به سر میبرد » از فرصت استفاده كرده ، به:14
اغوای بعضی از اجامره شیروان طغیان نموده ، دم از مخالفت و عصیان زده ، سیصد و چهارصد نفر از اوباش بر سر او جمع آمده ، هوای حكومت ملك شیروان در دماغ او جای گرفت و صفحهای مشتمل بر خلوص عقیدت و صفای طویت نزد پاشایان ارسال داشت.
تا اینجا ، به ارائه شواهدی پرداختیم كه همگی دال بر نقض پیمان صلح از جانب دولت عثمانی و حمله آن كشور به قلمرو ایران داشت. افزون بر مواردی كه گفتیم ، میتوان به نقش اساسی و تعیینكننده وزیران و فرماندهان جاهطلب عثمانی نیز در به راه انداختن جنگ علیه ایران اشاره كرد. شماری از پاشایان و فرماندهان برجسته و صاحب نام عثمانی ، نظیر مصطفی پاشا ، سنان پاشا و عثمان پاشا15 كه هر یك در لشكركشیهای عصر سلطان سلیمان مصدر فتوحات بزرگی همانند فتح قبرس و یمن شده بودند ، بنا به روحیه جاهطلبی و جنگ طلی كه داشتند ، صلح و آرامش سالهای نخست حكومت سلطان مراد سوم را برنمیتافتند و از این رو در كمین فرصتی بودند تا بار دیگر مصدر فتوحات تازهای شوند. این فرصت با درگذشت شاه طهماسب و بروز اختلال و اغتشاش در ایران برای آنها فراهم شد. به اعتقاد « اوروج بیگ بیات » « چون دیگر نام شاه طهماسب بزرگ كه به دل تركان لرزه میانداخت بر سر زبانها نبود ، سلطان مراد از فرصت بهرهمند شد و در حالی كه ایران در جنگ خانگی میسوخت ، پس از مشاورات بسیار ، مصطفی پاشان را به سركردگی سپاه خویش مامور اجرای این تهاجم كرد. » 16 سلطان مراد و پاشایان او برخلاف صدراعظم صوقللی محمد پاشا كه در جناح مخالف و مقابل آنان قرار داشت ، هدف مشتركی را دنبال میكردند. سلطان مراد كه تنها چهار سال از آغاز سلطنتش میگذشت به پیروی از سیاست كشورگشایی اسلاف خود ، شخصاً از انگیزههای كافی برای گام نهادن در راه سلاطین قبلی عثمانی ، برخوردار بود. به تعبیر « روضه الصفا » :17
از آنجا كه در دولت علیه عثمانیه سلطانی كه بلدی نگشاید و چیزی بر روم نیفزاید معتبر نبود لهذا از اختلال احوال امرای ایران مستحضر شده به ملاحظه ارتفاع نام از مصالحه نامچه آبای عظام چشم پوشیده مصطفی پاشا را كه امیری محیل و جسور و متهور بود مامور به تسخیر شیروان و ایران و تمامت آذربایجان بلكه تخلیص كل ایران فرمود.
سلطان مراد علاوه بر انگیزه كشورگشایی ، هدف سیاسی داخلی مهم دیگری را نیز دنبال میكرد و آن تضعیف موقعیت صدراعظم قدرتمند خود و حذف او از صحنه سیاست عثمانی بود؛ كاری كه در نهایت با قتل این صدراعظم كه از زمان سلطان سلیمان و سلطان سلیم دوم سكان اداره امپراتوری عثمانی را بر عهده داشت ، عملی شد. صوقللی محمد پاشا ، صدراعظم 72 ساله عثمانی ، 18 كه بهتر از سلطان تازه به سلطنت رسیده و پاشایان جاهطلب نسبت به مصالح و منافع امپراتوری عثمانی آگاه و به مخاطرات جنگ با ایران به خوبی واقف بود ، درست از زمانی كه پاشایان شروع به نواختن طبل جنگ علیه ایران كردند ، ضمن مخالفت جدی با آنان ، سلطان عثمانی را از عواقب شوم بروز چنین جنگی مطلع ساخت. « اوزون چارشلی » به نقل از « تاریخ پچوی » اظهار میكند كه صوقللی محمد پاشا مشكلات جنگ با ایران را بارها به عرض شاه رسانید. استدلالهای او در مخالفت با جنگ علیه ایران از این قرار بود:19
نخست اینكه غلامان [منظور سربازان] جری میشوند و به حقوق و مخارج آنان افزوده میگردد. رعایا (یعنی مردم دهات) هم از سنگینی بار مالیاتها و هم از تجاوز سربازان پایمال میشوند. حتی اگر ایران تصرف شود مردمش نخواهند پذیرفت كه جزء رعایای ما شوند. عایدات جامعه از شهرها كفاف مصارف جنگ را نخواهند داد. جد اعلایمان حضرت سلطان سلیمان چه مرارتهایی كشید و تا زمانی كه فیمابین صلح برقرار شد ، چه زهرها چشید و چه مرارتها به جان خرید. كسانی كه چنین جنگی را تلقین و تكلیف میكنند ، كسانی اند كه معنی جنگ با عجم را نمیدانند.
« چارشلی » در جای دیگراستدلال دیگری از صوقللی پاشا آورده كه در ضمن آن ، وی به معلوم و مشخص بودن حد و حدود مرزی دو كشور تأكید دارد. وی مینویسد: « صوقللی محمد پاشا با عنوان كردن اینكه دولت عثمانی مرز طبیعی خود را با ایران به دست آورده است و صلاح نیست خود را بیهوده با ماجرایی تازه درگیر سازد و اگر چنانكه در این جنگ موقعیتهایی نیز به دست آورد موقتی و گذرا خواهد بود ، درصدد جلوگیری از بروز این فاجعه برآمد ولی به سبب از دست دادن نفوذ و قدرت پیشین ، موفق نشد. » 20 « هامر پورگشتال » و « اوزون چارشلی » ، هر دو بر این نظر هستند كه پاشایان و وزیران عثمانی ، بنا به روحیه و امیال جاهطلبانهای كه داشتند ، به مخالفتهای صریح و سخت صدراعظم صوقللی محمد پاشا وقعی نگذاشته ، در نهایت با آغاز جنگ علیه ایران ، خود ، سرداری و سرعسكری لشكریان عثمانی را بر عهده گرفتند. « پورگشتال » مینویسد:21
صدراعظم صوقللی از اقدام به این جنگ مانند یورش به جزیره قبرس اكراه داشت ، لیكن سنان پاشا فاتح یمن و خرابكننده گولت و مصطفی پاشا فاتح جزیره قبرس ، سلطان را در اقدام به این كار محرك بودند و این هر دو وزیر از برای سرداری و سرعسكری این یورش طمع میداشتند. موافق صلاح و صوابدید صدراعظم و به جهت این كه معادله و همبستگی در میان هر دو وزیر واقع باشد ، مصطفی پاشا به سرداری سرحد بغداد و سنان پاشان به سرعسكری حدود ارزنهالروم معین و مقرر گردیدند...
« اوزون چارشلی » نیز در اشاره به امیال و اهداف پاشایان مهم عثمانی ، نظری كم و بیش مشابه « پورگشتال » دارد. وی مینویسد:22
بیگلر بیگی وان میدانست كه باید از این آشفتگیهای (ایران) استفاده كرد. وزیر اعظم صوقللی محمد پاشا با این جنگ موافق نبود ، اما با از دست دادن نفوذ پیشین ، بودند كسانی كه قصد كسب شهرت در این جنگ را داشتند ، به ویژه لالامصطفی پاشا و سنان پاشا كه با یكدیگر دشمنی داشتند. هر یك میخواست سرداری جنگی كه علیه ایران آغاز خواهد شد به عهده او محول شود. برای رضایت خاطر هر دو سردار ، سپاه ارض روم و اطراف آن به لالامصطقی پاشا و سرداری سپاه بغداد به سنان پاشا محول شد.
چنانكه از گفتههای « پورگشتال » و « چارشلی » برمیآید ، این پاشایان و وزیران جاهطلب عثمانی بودند كه با وجود مخالفتهای صدراعظم صوقللی محمد پاشا ، سلطان مراد را به صدور فرمان جنگ علیه ایران ترغیب و خود ، سرداری و سرعسكری اردوی عثمانی را بر عهده گرفتند. بنا به اظهار نویسنده « تاریخ عثمان پاشا » سلطان مراد با انتخاب مصطفی پاشا به عنوان سرعسكر ، او را مامور تهیه و تدارك مقدمات جنگ علیه ایران كرد. مقدمات حركت اردوی عثمانی از استانبول به سوی قلمرو ایران درست از اوایل محرم 986 ق [957 خ] با انتقال خیمه و خرگاه اردو به اسكدار (اسكودار) آغاز شد.23 پیش از حركت اردو ، از آنجا كه بنا بود با یك كشور اسلامی و ملتمسلمان جنگ صورت گیرد ، شیخالاسلام شمسالدین احمد قاضیزاده ، طبق سنت اسلاف خویش ، با صدور فتوا ، ضمن مشروع دانستن جنگ علیه صفویان ، « حكم كشندگان و كشتهشدگان و نیز اسرا و اموال به غنیمت گرفته شده » را نیز روشن ساخت. به ادعای « یونس زیرك » : 24
در این فتوی راجع به جایز بودن جنگ با صفویان دلایل معقولی مطرح شده بود. در فرمان پادشاه نیز اموری كه رعایت آنها الزامی است ، برشمرده شده بود.
با توضیحی كه تا اینجا از انگیزهها و اهداف جاهطلبانه و كشورگشایانه سلطان روم و پاشایان او ارائه گردید ، تردیدی در نامعقول و ناموجه بودن فتوای شیخالاسلام عثمانی در مشروع دانستن جنگ علیه ایران نمیماند. فتوای او در واقع چیزی جز یك دستاویز شرعی برای نقض پیمان صلح و سرپوش مذهبی برای عوامفریبی در بین اتباع عثمانی به منظور تحریك و تشویق آنها به جنگ با یك كشور مسلمان نبود؛ جنگی كه به مدت دوازده سال به طول انجامید. در طی این سالها (998-986 ق) [969-957 خ] ، بخشهای وسیعی از غرب و شمال غرب ایران از قفقاز تا آذربایجان در معرض تهاجمهای مكرر قوای عثمانی قرار گرفت و به تصرف آن دولت درآمد. قوای عثمانی در بیشتر حملات خود به شهرها و روستاهای ایران ، با نهایت قساوت و بیرحمی به كشتار و قتل عام مردم ایران پرداختند. اوج قتل عامهای آنها در سال 993ق [964 خ] در هنگام تصرف تبریز ، در همین شهر صورت گرفت.
« قاضی احمد قمی » از قلت عام هفت و هشت هزار نفر از مردم بیگناه تبریز سخن گفته است. وی مینویسد:25 تمامی ینكچریان خود را به كوچهها و محلها انداخته ، هركس را به نظر درآوردند به درجه شهادت رسانیده و از دیوار باغچه به خانهها درآمده هركس را كه در نقبها و زیرزمینها پنهان شده بود ، بیرون آورده به قتل رسانیدند (....) قریب هفت هشت هزار نفر به قتل درآورده ، صد نفر از پیرزنان طعمه شمشیر ساختند و چند تن از سادات صحیحالنسب و علما و صلحا در این قتل عام شربت شهادت چشیدند و اطفال شیرخواره را پای به شكم نهاده به عالم آخرت رسانیدند و موازی هفت هشت هزار نفر از سادهرخان مه لقا و دختران سمن سیما و زنان حورلقا و اطفال مسلمانان از تبریزیان اسیر نموده در میانه خرید و فروخت نمودند (...) مجملاً از ظهور اسلام تا غایت ، این نوع قتلعامی بر زمره مومنین سمت ظهور نیافته بود و هیچ یك از سلاطین كفر جرأت به این امر شنیع نكرده بودند كه از این عثمانِ [عثمان پاشا] بیایمان نسبت به مسلمانان صادر شد...
این نویسنده در ادامه ، به نقل چند بیت شعر از میرجعفر تبریزی درباره كشتار مزبور پرداخته كه در آنها ، شاعر از كشتار مردم در ماه مبارك رمضان ، ناله و فغان سر داده است
تبریز چو كربلا شد از شیون و شین فرقی كه بود همین بود در ما بین كان بهر حسین در محرم بوده است این در رمضان بهر محبان حسین در آخر ماه روزه تبریز الحق گردید چو كربلا ز خون ناحق
« اسكندر بیگ تركمان » نیز در « عالم آرای عباسی » درباره قتل عام مردم تبریز سخنی كم و بیش مشابه قاضی احمد قمی گفته است. وی مینویسد:26
در اثناء تعمیر قلعه ، عثمان پاشان در تبریز تجویز قتل عام نمود... رومیان به مجرد شنیدن آن كلمه ، با تیغهای كشیده به شهر ریخته آغاز سرافشانی نمودند... رومیه در بیرون هركس را دیدند به قتل رسانیدند و شروع در خانهها كرده به هر خانه راه یافتند مردان را طعمه شمشیر بلا ساخته اموال و اسباب را نهب و غارت نمودند و بسیاری از نساء و صبیان را اسیر كردند. فریاد و فغان اطفال و عورات به فلك اثیر رسیده... » [بود].
علاوه بر مورخان ایرانی ، برخی از مورخان عثمانی كه بعضا خود نیز در هنگام تصرف تبریز حضور داشتهاند ، به صراحت به قتل عام مردم تبریز اشاره كردهاند. از جمله « حریمی » كه رسالهای به نام « فتح تبریز » نوشته است ، در دو قسمت از اثر خود به رفتار ددمنشانه قوای عثمانی با مردم تبریز اینگونه سخن گفته است: عساكر:27
از سحرگاه دست به هجوم همهجانبه زده ، اموال و اسباب و دارایی اهالی شهر را چنان مورد غارت و چپاول قرار دادند كه صد مرتبه بتر از عملی كه تیمور در حمله به سیواس مرتكب شده بود را مرتكب شدند.
او ضمن اشاره به علت خشم سپاهیان عثمانی ، به صراحت از قتل عام مردم تبریز اینگونه سخن گفته است:28 پیروزی ناچیزی كه نصیب دشمن دین و گروه ضالین شد ، موجب شادی و سرور مردم شهر تبریز گشت. آنها پس از آن ، هرگاه عساكر روم را تنها مییافتند آنها را لخت میكردند و یا میكشتند. عساكر روم از این عمل به ستوه آمدند و لیكن از سوی حضرت سردار اجازه غارت و قتل عام مردم را نداشتند. اما ندایی در میان آنان پیدا شد كه میگفت: عساكر روم از جانب ربالعالمین مجاز به غارت و قتلعام مردماند. از این رو عساكر از یك طرف هجوم همهجانبه آورده ، زن و مرد بیشماری را كه در شهر و در اردویشان بود ، را قتل عام كرده و مال و منالشان را به غارت و یغما بردند. از جمله مورخان معروف دیگر عثمانی كه به واقعه تبریز به صراحت اشاره كردهاند یكی « مصطفی سلانیكی افندی » و دیگری « ابراهیم پچوی افندی » است. « سلانیكی » مینویسد:29
مردم [تبریز] هرگاه عساكر را تنها میدیدند ، درصدد انتقام برمیآمدند. مردم در دل عقده داشتند و به دنبال بهانه بودند تا داد خود را بستانند. از این رو به خواست خدا ، بر زبان عساكر چنین جاری شد كه این مردمان ستیزهجو را باید قتل عا كرد و الا اینها نه مطیع میشوند و نه تن به قبول حق میدهند[...] ناگهان یك روز آشوب و واویلایی به پا خواست ، عامه عساكر اسلام سلاح برگرفته و گفتند قتل عامی به پا خواسته است [...] نخست شهر غارت و یغما شد و همراه با نهب و غارت ، قتل عام مردم نیز عملی شد.
« پچوی » نیز در تاریخ خود به واقعه تبریز به صراحت اشاره كرده است. البته وی گروههایی از مردم كه از دم تیغ سپاه خونریز عثمانی گذشتند را به طور مشخص نام برده است. وی مینویسد:30
عساكر ، شهر را مورد هجوم همهجانبه قرار داده و به مدت سه روز و سه شب عموم مردم را قتلعام » كردند... عساكر هر كه را از « سادات » ، « بزرگان » ، « تجار » ، و « اهل صنعت و حرف » یافتند « بیرحمانه » به قتل رساندند.
بیشتر مورخان عثمانی ، بعد از بیان حادثه كشتار مردم تلاش كردهاند تا سردار عثمانی ، عثمان پاشا را بیتقصیر جلوه داده ، قتل عام را ناشی از اقدام خودسرانه عساكر قلمداد كنند؛ اما برای این نظر خود هیچ دلیل قابل قبولی ارائه ندادهاند. بنابراین میتوان گفت كه این قتلعام نمیتوانسته بدون نظر موافق عثمان پاشا اتفاق افتاده باشد. جنگهای دوازده ساله ایران و عثمانی كه از دومین سال سلطنت شاه محمد خدابنده (986) [ق/ 957 خ] شروع شده بود ، با قتل عام مردم تبریز (993) [ق/ 964 خ] به نقطه اوج رسید و در سومین سال سلطنت شاه عباس ، با اعزام هیأتی به جبابعالی و انجام گفتگوهای كه به عقد معاده صلح استانبول منجر شد (988) [ق/ 959 خ] ، پایان یافت. به موجب این معاهده ، قلمرو وسیعی از خاك ایران در قفقاز و غرب كشور كه در طول سالهای جنگ به تصرف قوای عثمانی درآمده بود ، به آن كشور واگذار شد. به تعبیر « اسكندر بیگ منشی » ، « شرط مصالحه رومیان و فرستادن شاهزاده ، مناقشه نكردن [بر سر] محالی بود كه به تصرف آل عثمان درآمده بود.31 شرط مزبور حاكی از نهایت امیال و اهداف توسعهطلبانه عثمانی در قلمرو خاك ایران بود؛ اهدافی كه با جنگهای دوازده ساله و انعقاد « معاهده استانبول » - هر چند مقطعی- به آنها دست یافتند.
پینوشتها:
1- نصرالله صالحی ، مقاطع تحصیلی كارشناسی و كارشناسی ارشد رشته تاریخ را در دانشگاه شهید بهشتی و مقطع دكترا را در دانشگاه تهران سپری كرده است. از ایشان تاكنون چند كتاب و چندین مقاله به ویژه در حوزه تاریخ معاصر ایران در نشریات مختلف به چاپ رسیده است. 2- اوروج بیگ بیات ، دون ژوان ایرانی ، ترجمه مسعود رجبنیا ، بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، تهران ، 1338 ، ص 166. 3-نصرالله فلسفی ، زندگانی شاه عباس ، چاپ كیهان ، تهران ، 1334 ، ج 1 ، ص 47. 4- اسكندر بیگ تركمان ، تاریخ عالم آرای عباسی ، انتشارات امیركبیر ، ج 2 ، تهران ، 1350 ، ج 1 ، ص 221. 5-همان ، ج 1 ، ص 220. 6- نصرالله فلسفی ، همان ، ج 1 ، ص 58. 7-همان ، ج 1 ، ص 48. 8-همان ، ج 1 ، ص 41-40. 9-اسكندر بیگ ، همان ، ج1 ، ص 231. 10-همان ، ص 131. 11- اوزون چارشلی مینویسد: « در پی وفات شاه طهماسب ، نخستین بار خان كریمه خبر آشفتگی اوضاع را در سال 985/1577 به دولت عثمانی داد. در پی این خبر ، دولت ، بیگلربیگی ارض روم را در جریان امر قرار داد و از او خواست تا درباره اوضاع ایران كسب خیر كند. در بین اخباری كه خان كریمه در شروان كسب كرده بود ، در اثنای درگیری جنگ قدرت بین شاهزادهها مسأله قیام سنیها نیز به چشم میخورد... » ر.ك: اوزون چارشلی: تاریخ عثمانی ، ترجمه نوبخت ، انتشارات كیهان ، ج3 ، ص66. 12- اسكندر بیگ ، همان ، ج1 ، ص232. 13- قاضی احمد قمی ، خلاصه التواریخ ، تصحیح احسان اشراقی ، انتشارات دانشگاه تهران ، 1363 ، ج2 ، ص 676. 14-همان ، ص 677. 15-برای آشنایی اجمالی با زندگی و فتوحات نظامی فرماندهان معروف و برجسته عثمانی ، نگاه كنید به: احمد رفیق ، مشهور عثمانلی قوماندانلری ، استانبول ، كتابخانه اسلام عسكری ، 1318 ق. 16- اوروج بیگ بیات ، همان ص 166. 17-میرخواند ، روضه الصفا ، ج8 ، ص 182. 18-برای آگاهی از زندگی ، اقدامات و به ویژه مقام و جایگاه صوقللی محمد پاشا در دوران سلطان سلیمان و سلطان سلیم دوم نگاه كنید به اوزون چارشلی ، تاریخ عثمانی ، ترجمه ایرج نوبخت ، انتشارات كیهان ، تهران ، 1369 ، ج 2 ، ص 79-578 و ج 3 ، ص 65-57. 19- اوزون چارشلی ، همان ، ج 3 ، ص 68. 20-همان ، ص 61. 21- هامر پورگشتال ، تاریخ امپراتوری عثمانی ، ترجمه میرزا زكی علیآبادی ، به اهتمام جمشید كیانفر ، نشر زرین ، 1367 ، ج 2 ، 1487 22- چارشلی ، همان ، ج3 ، ص 68 ، ترجمه نوبخت. 23- TẤRỈH- İ OSMAN PAŞA, ÖZdemiroğlu Osman PaŞanln Kafkasya Fetihleri (h.986-988/M.1578/1580) ve Tebrizin Fethi (H.993/M.1585), Yunus Zeyrek, T.C.KǗLTǗR BAKANLIGI.2001,ANKARA.S.14 (3b) این كتاب به اهتمام یونس زیرك (شامل مقدمه ، متن دستنوشتهها و آوانگاری لاتین) در سال 2001 میلادی درآنكارا منتشر شده است. ترجمه فارسی این اثر كه توسط نگارنده صورت گرفته است ، در آینده منتشر خواهد شد. 24- مقدمه زیرك بر تاریخ عثمان پاشا. 25-خلاصه التواریخ ، ج1 ، ص 89-788 ، و نیز اسكندر بیك تركمان ، ج1 ، ص 310 و نیز دون ژوان ایرانی ، ص 216. 26- اسكندر بیگ: همان ، ج 1 ، ص 310 27-1- TẤRỈH-ỈOSMAN PAŞA,S.B1-82 (65a) 28- همان كتاب ، ص 88. 29- 3- Selaniki Mustafa Efandi: TẤRỈH - Ỉ selẤnỈki, Hazilayan: Prof. dr. Mehmet ipŞirli ,Turk Tarih Kurumu, Ankara, 1999. cilt.s0 162-163 30- 1. Peevi Ibraim Efendi: PECEVI TARIHỈ, Hazirlayan: Bekir Sitki Baykal, Kultur Bakanligi, Ankara, 1999. Cilt, 2s. 96-97. 31-عالم آرای عباسی ، ج1 ، ص 409 ، خلاصهالتواریخ ، ج1 ، ص 2-891 و نیز نامه سلطان مراد به شاه عباس برگرفته از: نقش آذربایجان در تحكیم هویت ایران- به كوشش رحیم نیكبخت- دانشگاه پیام نور- مركز نقده- زمستان 1387 ------ ...
آغاز پادشاهی شاه صفی یکم ... 1host2u.com 28/01/1629 تاریخ شاه صفی یکم (زاده ۱۶۱۱ - درگذشته ۱۲ مه ۱۶۴۲) ششمین پادشاه صفوی ایران است که از ۱۰۰۷ تا ۱۰۲۱ خورشیدی، (۱۶۲۹ تا ۱۶۴۲ میلادی یا ۱۰۳۸ تا ۱۰۵۲هجری قمری) به...ادامه مطلب»